-
ســـکــوت . . .
دوشنبه 16 آبان 1390 23:33
بچه که بودم همیشه وقتی از چیزی ناراحت می شدم گریه می کردم و جیغ و داد می کردم. خودم می دونم بچه ی خیلی لوسی بودم. یه ته تغاریِ به تمام معنا! هنوزم که هنوزه خواهر و برادرام یه بچه مثل من میبینن سریع یاد اون روزای من میفتن و خاطراتش رو باز گو می کنن. اما حالا من بزرگ شدم... درسته که با وجود خواهر و برادر های بزرگتر...
-
خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته...
سهشنبه 26 مهر 1390 09:40
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 از وقتی یادم میاد عمو صداش می زدم، عموی مادرم بود اما از عموی خودم بیشتر دوستش داشتم . کارش رو از شاگردی تو یه نجّاری شروع کرد، همون موقع ها بود که مهر دختر خاله اش به دلش افتاد و با ساده ترین امکانات زندگی مشترکشون رو شروع کردند. بعد از گذشت چند...
-
سفر نامه 3
دوشنبه 25 مهر 1390 20:12
امروز صبح تصمیم گرفتم برگردم، تا حدودی سر و سامون دادم به افکارم، سر راه واسه همه سوغاتی خریدم، خوبم... خوبِ خوب... بازم خنده هام از تهِ دل و بلند شدن... همه چیز رو به راه است و بر وفق مراد است و خــــــوب... خیلی زودتر از اونی که فکر می کردم به نتیجه رسیدم،و سفر به انتها رسید... پ.ن:ببخشید که سفر نامه ی پُر باری...
-
سفر نامه 2
یکشنبه 24 مهر 1390 08:59
روز دوم روز دوم سفرم رو با گوش دادن به ترانه ی زاناکس شروع کردم؛ فکر می کنم تا شب برنامه ای جز گوش دادن به این آهنگ و فکر کردن نداشته باشم. فـکـر ، فــکــر ، فـــکـــر. . . . . . . . . متن ترانه : Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA وای این تصویر تکراری از صورت تو توی خواب پلــک های نـیـمـه بـــاز من...
-
سفر نامه 1
شنبه 23 مهر 1390 10:14
روز اول آدما وقتی می خوان برن سفر و می خوان کوله بارشون رو ببندن سعی می کنن سبک ترین و کوچیک ترین وسایل رو بردارن. اما من اینجوری نیستم، از ریز و درشت وسایلم نمیتونم بگذرم و همش حس می کنم که نکنه حین سفر به یکی از اونا نیاز پیدا کنم و افسوس بخورم که چرا نیاوردمش؟! دیشبم که برنامه ی سفر چیده شد همین اتفاق افتاد من بودم...
-
حــــقـــیـــقـــت!
سهشنبه 19 مهر 1390 10:28
-
کـودکـــانــه!
یکشنبه 10 مهر 1390 09:27
. . من کودکی بودم بی هیچ کاغذ و مدادی، و زندگی یک کتاب ریاضی بود که معادله هایش حتی سخت تر از آب دادن گل ها در مریخ یا کندن درختان بائوباب در سیارک شازده کوچولو بود ولی تو در کنارم بودی با آن خنده های نقّاله ای و اخم های صورتی ات تو به من یاد دادی چه وقت از گُل سرخ جذر بگیرم و کِی ابر ها را به توان دو ببرم تو به من...
-
نامه ی عاشقانه!
دوشنبه 28 شهریور 1390 14:24
جلسه آخر کلاس،من خیلی خوشحالم که بالاخره داره تموم میشه... چون واقعا اذیت شدم سر تدریس این کلاس، ورقه شو که میده تقریبا بدو بدو به سمت در میرم که ... - خانوووووم؟؟؟ من در حالی که دارم کیفم رو جمع می کنم ... -جانم؟ - این مال شماست... و برگه ی تقریبا مچاله ای رو میندازه رو کیفم!! بازش که می کنم این جمله رو می بینم!!!...
-
تک نوازی پیانوی سفید
یکشنبه 20 شهریور 1390 22:57
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA تو باز پشت پیانوی سفیدت قایم شدی Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA می نوازی ولی من نمیشنوم چشمامو می بندم و غ . . . ر . . ق میشم Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کورمال کورمال دست میکشم رو زمین آینه و موچین رو بر می دارم چند تا دونه از موهای زیر...
-
day dreaming
شنبه 12 شهریور 1390 18:54
آیا تو هم در این لحظه به من فکر می کنی؟ آیا تو هم در این لحظه از خودت می پرسی: آیا تو هم در این لحظه به من فکر می کنی؟
-
پـــــَ نــــه پــــــَ های یـک تیـچــر
یکشنبه 6 شهریور 1390 12:02
ازش سوال پرسیدم،زُل زدم بهش بعد سی ثانیه میگه یعنی جواب بدم؟؟؟ میگم پــَ نه پــَ میخوام یه دل سیر نگات کنم که وقتی میری دلتنگت نشم!! از راه رسیدم کتابو باز کردم با لحن بچه گونه و لوسش میگه خانوووووم؟ میخواین درس بدین؟؟ میگم پــَ نه پــَ میخوام بشینیم عکسای کتابو باهم نگاه کنیم بخندیم! رسیدم خونشون زنگ درو زدم، مامانش...
-
عروسک آدم نما!
شنبه 29 مرداد 1390 14:30
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA نگار ; خواهر زاده ام با عروسک جدیدش بازی میکنه،قربون صدقه ش میره،میبرتش گردش ولی همین که یه عروسک دیگه براش میخرن ، عروسک قدیمی برای همیشه از ذهنش میره،شاید بعنوان سیاهی لشکر قاطی بقیه عروسک هاش تو قفسه بمونه،ولی دیگه سوگلیش نیست و از چشمش میفته و شاید هر از گاهی وقتی...
-
یک عاشقانه ی نا آرام!
چهارشنبه 12 مرداد 1390 13:59
پیش نوشت : این پست تقدیم می شود به برادرم ، که استادی کرد و ایرادای شاگردشو تو این پست گرفت. ساعت 3.30 بعد از ظهر دکتر کامیاب ، متخصص معروف قلب و عروق دارد جلوی یکی از فروشگاه های معروف شهر در لباس گوریلی که پوشیده مثل سگ عرق می ریزد. امروز با خودش قرار گذاشته از ساعت 3 جلوی در این فروشگاه مواد غذایی توی جلد یک عروسک...
-
الهــــی...
یکشنبه 19 تیر 1390 10:43
-
پـیـــام آســـمـــانـی!
چهارشنبه 15 تیر 1390 09:43
بچه که بودم همیشه تا قبل مدرسه رفتن،با خدا صحبت می کردم! البته صحبت ما یک طرفه نبود ها!!! خدا هم جوابم رو می داد!!! شاید بخندین ولی نوع مکالمه ی ما "پرسش و پاسخ" گونه بود!!! همیشه من می پرسیدم و او جواب می داد!! می پرسید چطور؟؟ مثلا من می پرسیدم : " خدا جون اگه مامانم برام بستنی میخره باد بیاد و پرده ی...
-
فیلِ من!!
شنبه 4 تیر 1390 22:23
کسی اگه فیلش یاد هندستون کنه تکلیف چیه؟! باید یاد هندستون رو از مغزش کشید بیرون یا رفت هندستون؟!
-
از اینجا تا سیدنی راه درازیست...
یکشنبه 29 خرداد 1390 20:19
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 29 خرداد شاید واسه خیلیا یه روز عادی باشه... واسه منم تا پارسال یه روز عادی بود مثل بقیه روزا! ولی پارسال... توی همچین روزی ... قلب من از جا کنده شد!!! باورتون نمیشه؟!! رد خونشو تو نقشه ببینین! از همین تهران خودمون تااااااااااا سیدنی... Normal 0...
-
پـــــــــدر...
پنجشنبه 26 خرداد 1390 13:37
پدر همون کسی ست که لرزش دستش دیگه چیزی از چای توی استکان باقی نگذاشته... ولی بهت میگه به من تکیه کن... و تو انگار کوه رو پشتت داری... روز مرد و پدر بر همه ی مردان زحمتکش و مهربان مبارک روزت مبارک باباجونم دوستت دارم
-
بــهـــونــه
سهشنبه 17 خرداد 1390 14:24
نو موندن این کتاب ها بعد 4 ماه که از ترم گذشته... سخت بودنشون... و قطور بودنشون... 2 تا 2تا امتحان داشتن تو 1 روز!!! باعث شده تا نتونم کات 2 رو بنویسم و بهتون سر بزنم... امتحاناتم تا 14 تیر ادامه داره اما زود بر می گردم؛ با کات 2 و خبر های جدید!!! در حال حاضر : My exams are too
-
کات!
یکشنبه 8 خرداد 1390 11:30
پشت شیشه ی شیرینی فروشی میدان انقلاب نان خامه ای های غول پیکر منظم و مرتب روی هم چیده شده اند و از هر رهگذر گرسنه ای دلبری می کنند ،هوا نه گرم است و نه سرد... شاید هست و من حس نمی کنم ... نسیم خنکی که می وزد بوی آشنایی را به مشام می رسونه و هرچه جلوتر می روم قلبم سریع تر می تپد. زودتر می رسم اما جایی می ایستم تا مرا...
-
یک ، دو ، ســـه !
پنجشنبه 5 خرداد 1390 15:06
1 . گفت احوالت چطور است؟ گفتمش عالیست مثل حال گل... حال گل در چنگ چنگیز مغول!!! " قیصر امین پور" 2. از وقتی فهمید نام استاد فرهاد است؛ خودش را سرِ کلاس شیرین می کند! " مهدی فرج الهی" 3. چرند و لوند ؛ وبلاگ برادرم، پس از ماه ها به روز شد.
-
مامان
دوشنبه 2 خرداد 1390 19:44
مامان مرسی که همیشه و همه جا هوامو داری ؛ ممنونم که هر جا به در بسته رسیدم بهم امید دادی ؛ مامان ممنونم که همیشه میگی بی دردسر ترین بچه ت بودم ؛ مرسی که بد اخلاقی هامو با گذشت و مهربونی میبخشی ؛ ممنونم که روزای امتحان میگی "نگران نباش واست آیه الکرسی میخونم" مامان نمیدونم چرا نمیتونم به خودت بگم،اما اینجا...
-
تولد
دوشنبه 26 اردیبهشت 1390 08:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA 22 سال پیش در چنین روزی مادری که از به دنیا آوردن آخرین فرزندش 10 سال میگذشت،برای چهارمین بار راهی بیمارستان شد تا فرزند ناخواسته ش رو به دنیا بیاره... اونروز پدر خانواده سر کار بود... مادر همراه یکی از دوستاش به بیمارستان رفت،حدود ساعت 6.30 صبح مادرو بردن اتاق عمل و 7 صبح...
-
خبرت هست؟!
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 13:28
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟!
-
روز معلــــم
دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 20:47
از همه ی معلم ها و اساتیدی که تا به امروز برام زحمت کشیدن از صمیم قلب سپاسگذارم. پ ی نوشت 1 : قرار بود یه پست راجع به این روز بنویسم،اما چون پست کمی فان بود به احترام روح شیرزاد عزیز اینکارو نکردم.روحشون شاد. پی نوشت 2 : از کسانی که امروزو بهم تبریک گفتن سپاسگزارم،ممنونم که به یادم بودین.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 19:40
شیرزاد طلعتی نویسنده ی وبلاگ مکتوب در گذشت... شنیدم که : جمعه توی کوه برای نجات یک دختر رفته بودن جلو، ایشون کوهنورد خوبی بودن، پاشون سر میخوره و از آبشار میفتن، سرشون به سنگ میخوره و ضربه مغزی میشن، البته جون یک نفر رو نجات دادن، خدا رحمتشون کنه... آخرین پست ایشون لینک به داستان قبلی هست که تو دو پست قبل گذاشتم فقط...
-
اولین دیکته در سال نو!
سهشنبه 30 فروردین 1390 10:58
بعد از دو هفته اخطار دادن و خط و نشون کشیدن و سرمشق دادن های زیاد دیکته ای گفتیم که نتیجه این شد که می بینید : خب اینم از اولین دیکته ای که تو سال جدید گفتم!! فقط برای اینکه شاید خط استاد! زیاد خوانا نباشه متن دیکته رو می نویسم براتون... own = one cap = cup rolar = ruler steudauk = student for = four teiree = three...
-
استفاده کردن در برابر دوست داشتن
سهشنبه 16 فروردین 1390 17:58
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA پیش نوشت1: این داستانک چند وقت پیش برام ایمیل شد،کمی ترجمه اش ایراد داشت که براتون ویرایشش کردم.بسیار تاثیر گذاره.امیدوارم ازش لذت ببرین. پیش نوشت2: در ادامه ی مطلب متن انگلیسی داستانک رو هم براتون گذاشتم. استفاده کردن در برابر دوست داشتن زمانیکه مردی در حال پولیش کردن...
-
رو نمایی از کارت پستال عید
شنبه 28 اسفند 1389 18:54
پیش نوشت : این پست تقدیم به رضا و پریسای گلم،که امسال ایران نیستن و نشد که کارت رو تقدیمشون کنم. ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی پی نوشت: این کارت تقدیم به همه ی دوستان خوب وبلاگی، برای تک تک تون صمیمانه...
-
عمل جراحی غیر منتظره...
چهارشنبه 18 اسفند 1389 16:40
بعد از مدت ها با یکی از دوستای دبیرستانم تماس گرفتم، صداش گرفته بود و گفت که تازه دندون عقلشو عمل کرده، درست نمیتونست حرف بزنه... و زود قطع کردیم... اما من پرتاب شدم به اون روز نحس... روز عمل جراحی... خوب یادمه... 17 مهر 88 ساعت 10 صبح بود... سرخوش و شاد روانه ی مطب دکتر که حوالی توانیر بود شدیم... یادمه تو راه بابام...