گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

ابرکم...








ابرکم ؛


کی هوای باریدن می کنی؟

اینجا ترک های تنِ کویری ام ،

با آوازِ حزن انگیزِ تمنا تورا می خوانند...



ابرکم ؛


ستاره های کویرِ وجودم دیگر درخششی ندارند ،

حتی سو سو هم نمی زنند ،

آسمان کویر من سوت و کور است...



ابرکم ؛


ببار...

خُشکم...

سیرابم کن از باران مهرت ،

دریایم کن...


ابرکم ؛


زندگی ببخش ،

که کویر زمینِ مُرده ایست و کس در آن پای نمی نهد...


ابرکم ؛


دریاب مرا...



91/05/08

a.m 4:59