گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

از اینجا تا سیدنی راه درازیست...








29 خرداد شاید واسه خیلیا یه روز عادی باشه... واسه منم تا پارسال یه روز عادی بود مثل بقیه روزا!

ولی پارسال...

توی همچین روزی ...

قلب من از جا کنده شد!!!

باورتون نمیشه؟!!

رد خونشو تو نقشه ببینین!

از همین تهران خودمون تااااااااااا سیدنی...






همه چیز عادی بود تا اون روزی که اومدی و گفتی میخواین برین،یادته داداش بزرگه؟!

و چقدر روشنفکرانه بهت گفتم : "خیلی خوشحالم که به هدفی که از خیلی وقت پیش داشتی داری می رسی."

و واقعا بودم!!!

خوشحال بودم تا اون روز لعنتیه 29 خرداد...

البته باز همه چی تا وقت شام خوب پیش رفت...

مثل همیشه بود که دور هم جمع می شدیم...

حتی بعد شامم که داشتین چمدوناتونو می بستین هنوز باورم نمیشد داره چی میشه...

چقدر خندیدیم موقع وزن کردن چمدوناتون اون شب یادته؟!

یادته تا آخرین لحظه ها داشتی تو اینترنت راجع به مقررات فرودگاه های اونجا می خوندی و من قایمکی ؛ دور از چشم همه میومدم میبوسیدمت؟!

یادته نذاشتی بیایم فرودگاه و قرار شد دم در خداحافظی کنیم؟!

و همه چیز از دم در شروع شد...!

وقتی بابا و مامانو بغل کردی و اولین قطرات اشک ریخته شد...

وقتی آبجی بزرگه و داداش کوچیکه رو بغل کردی و هر کدوم سریع رفتن طرف ماشینا که زود برن... انقدر سنگین بود فضا که انگار همه میخواستن فرار کنن...

و خب نوبت من شد...

که تلوتلو خوران بدون اینکه اطرافیانو ببینم اومدم بغلت...

و چه محکم بغلم کردی داداش بزرگه...

هنوز یادمه به خدا...

دقیقا همون لحظه که ازت جدا شدم قلبم از جا کنده شد و موند پیش تو...

لحظات بدی بود لحظات خداحافظی از تو و همسر دوست داشتنیت...

و من دیگه بی توجه به هرچی و هرکی دور و برم بود با صدای بلند اشک می ریختم...

یادته از تو ماشین نگام می کردی و با چشمات میگفتی گریه نکن؟!

اما نمی شد ؛ به خدا نمی شد...

و امروز دقیقا 1 سال از اون روز میگذره...

و من برای شنیدن صدات باید 28 رقم شماره بگیرم...

و با شوق گوش بدم که میگی hello?  

و تا می گم سلام داداش با زبون فارسی و لحن مهربون بگی سلاااااااام چطوری؟

و همش بپرسی درس می خونی یا نه؟!

 

این یکسالی که گذشت بد بود،دقیقا همون شبی که رفتی من تا 3 روز حساسیتم عود کرده بود و صورتم 2 برابر اندازه ی عادی شده بود؛مامان و بابا و داداش کوچیکه و آبجی بزرگه هی حساب کتاب میکردن تا ببینن کی 17 ساعت میشه می رسین و منتظر تماستون بودیم...

اون باری که عکسای کریسمس و فرستادین یادته؟!

تنم لرزید وقتی دیدم غربت انقدر لاغر و رنگ پریدت کرده؛ و با داداش کوچیکه مدام به مامان میگفتیم نورش بده و لاغر نشده!!!

اون شب تا صبح گریه کردم!

یه چیزی هست که هر وقت حرف می زنیم بابا نمی ذاره بهت بگم...البته چند باری تو اس ام اس ها از دستم در رفته و گفتم  miss u

اما فارسیش یه چیز دیگه س

 

.::دلم برات تنگ شده::.

 

بهترین ها رو برات از خدا می خوام...

همیشه خوب باش و موفق داداش بزرگه


نظرات 30 + ارسال نظر
کرگدن یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 20:56

قبل از باز کردن ادامه مطلب فک کردم قضیه عاشقانه س ...
بعد که باز کردم و خوندم ... دیدم ... اوهوم بازم عاشقانه س !

دقیقا...
چقدر قشنگ گفتین...
عشق خواهر به برادر ابدیه.....

نگین یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 20:57

لحظه لحظه ی اون روز رو یادمه همون طور که گفتی تا شبش خیلی خوب بود ولی شب موقع خداحافظی.....
امیدوارم خوب و خوش باشن.

یادته نگین؟!
منم...

دردونه یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 21:42

امیدوارم همیشه موفق باشن.

مرسی دردونـــــه
تو هم همینطور

مومو یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 21:43 http://mo-mo.blogsky.com

جاشون خالی نباشه!
بالاخره میاد روزی که دوباره کنار هم باشین ... حتما! و همه بهتر از دیروز ...

ممنونم دکتر مومو
یعنی اون روز خوب میاد؟

هاله بانو یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 23:01 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

امیدوارم دوباره به زودی دور هم جمع بشید
دوری سخته ...............

ممنون
خیلی سخته...

الهه یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 23:36 http://khooneyedel.blogsky.com/

این دلتنگی رو با تمام وجودم درک میکنم گل گیسوی خوبم....
ایشالا به زودی دور هم جمع میشین و دلتنگیت تموم میشه

مرسی الهه جان فقط یه خواهر میتونه عمق احساس یه خواهر به برادرو بفهمه
خدا کنه

ما (ریحانه) یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 23:54 http://ghahvespreso.persianblog.ir

آخی جاااانم.. عزیزم درک میکنم این حس خواهر و برادری رو..
خدا برات نگهش داره و این غربت به قربت(نزدیکی) هرچه سریعتر بیانجامه..
واقعا غربت سخته ...

ممنونم ریحانه جون
یه خار اگه تو انگشت برادر بره انگار تو قلب خواهر رفته..
مرسی بابت دعا های قشنگت عزیــزم

حمید دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 00:10 http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

چه رابطه غریب قشنگی...
ما که خواهر نداشتیم...همیشه فکر میکردم اینجور داستانا واسه توو فیلماس...ولی انگار اشتباه میکردم...شایدم جنس عشق شما زیادی اصله که قصه دوست داشتنت شبیه فیلماس...همونقدر رویایی...همونقدر قشنگ...
انقدر که بیرزه تصویرش بمونه...ایولله...

ایشالا هرجا که هست حالش خوب باشه و تا حالا به محیط جدیدش عادت کرده باشه...

چه کامنت قشنگی...
آخی کاش خواهر داشتین
واقعا واسه فیلما نیست
نمیدونم خوبه یا نه،ولی من و خواهر و برادرام خیلی رابطه ی نزدیکی داریم
اون شب و هی تو ذهنم مرور می کنم که حتی جزئیاتش رو یادم نره
ممنونم تقریبا عادت کردن

کورش تمدن دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 07:40 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
دوری لز عزیزان سخته مخصوصا وقتی بدونی به زودی و راحتی نمیتونی ببینیشون
شاید آدم خیلی لز عزیزانش رو سالی ۱بار ببینه ولی همینکه میدونی نزدیکتن بهت آرامش میده
امیدوارم هرجا هستن سلامت و موفق باشن و دیدارها بزودی تازه بشه

سلام
دقیقا همینطوره که میگین
شاید اینجام بودن کار و مشغله نمیذاشت اونطوری که دلمون میخواد همدیگه رو ببینیم
اما بالاخره همینجا بودن تو همین شهری که ما هستیم...

فرناز دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 08:42 http://www.zolaleen.persianblog.ir

چون یه عزیز دل دارم او سر دنیا و تمام این لحظات رو تجربه کردم..می فهممت دختر..بد می فهممت!

آخ فرناز جون سخته واقعا...
هرچی میخوای به روی خودت نیاری نمیشه

مهربان دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 10:51 http://www.mehrabanam.blogsky.com

هر جا هست سلامت باشه
و چقدر خوبه که هنوز بعد فاصله ها نتونسته روی محبت یه خواهر تاثیر بذاره...

قبل هرچیز ممنونم از حضورتون مهربان جون
ممنون انشاا... شما هم همیشه سلامت و شاد باشید...
محبتهای خواهر برادری خیلی خاص و با ارزش هستن

هلیا دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 11:34 http://www.mainlink2.blogsky.com

خوش به حال داداشت که یه آبجی داره به این مهربونی.
ایشالا همیشه و هرجا که هست سلامت و خوشحال باشه .
خیلی حس قشنگی داشت پستت

لطف دارین هلیا جون
ایشالا همه سلامت و خوشحال باشن
مرسی

احمد دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 13:52 http://serrema.persianblog.ir/

تمام این فاصله ها واسه ی اینه که یه شاخه از دلتنگی رو بچینیم و بدونیم که چقدر حضور عزیزان ارزشمنده ....
-----------------------------------------------------------
سلام . ایشالا داداشت هر جا هست شاد و سلامت باشه و به همین زودیا بیاد و ببینیش

زیبا بود...
سلام
مرســــــــــی

رها بانو دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 13:58 http://rahabanoo.blogsky.com/

گل گیسو جونم ... دروغ نگفتم اگه بگم با خط به خط پستت گریه کردم ... دوری از عزیزان رو خیلی خوب درک می کنم ...
امیدوارم یه روز دوباره همتون دور هم جمع بشید ...

رها جان ؛ منم با نوشتن خط به خطش گریه کردم و تندی اشکامو پاک می کردم تا اگه کسی سر زده اومد تو اتاقم متوجهش نشه...
خیلی سخته واقعا...
منم امیدوارم...

کیامهر دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 14:55

آخی گل گیسو
ایشالا که به برادرت اونجا خوش میگذره
امیدورام که کمتر دلتنگش بشی
پستت خیلی خوب بود


از صمیم قلبم میخوام که بهش خوش بگذره
امیدوارم...
ممنونم؛به خوبی پست های شما که نیست

پرچونه دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 17:10 http://porchouneh.blogsky.com/

گلی چقدر ماه تعریف کردددی
وویی خیلی عمیق گفتی
حس کردم داداش دارررم

ایشالله سلامت باشه هرجا که هست

مرسی عزیزم
آخی داداش داشتن واقعا نعمت بزرگیه
ممنونم نازنینم

رضا دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 17:46

سلام آبجی کوچیکه
مرسی از احساس خیلی خیلی قشنگت که خیلی خیلی هم قشنگ نوشته شده، ما هم دلمون براتون تنگ شده اما ایشالا به زودی همدیگرو میبینیم.
یادت نره درستو بخونی!!!!
پریسا و رضا

سلام عزیزای دلـــم
ایشالا که این دوری ها و دلتگی ها سریع تر تموم بشن
به خدا میخونم
خیــــــــــــلی دوستون دارم
مواظـــــب همدیگه باشین

نیما دوشنبه 30 خرداد 1390 ساعت 20:06

سلام
پست قشنگی بود همکار
اما راستش باید یجورایی حرفی نزنی که داداشت دلش تیکه تیکه بشه از اینهمه دوری.
هرجا هست خوب و خوش باشه !

سلام
ممنون همکار
درسته
ولی دیگه بعد یکسال نشد تو دلم نگه دارم حرفمو
مرســـی شما هم همینطور

تیراژه سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 03:49 http://tirajehnote.blogfa.com

سلام گل من....خواهر یا برادر ندارم که بتونم ادعا کنم دقیقا میفهممت...ولی..دوستایی داشتم که رفتنشون خون به دلم کرده..
انشاالله هر جا هستند سلامت باشند.

سلام عزیزم
ممنونم
دوری خیلی سخته

میکائیل سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 09:02

چه 29 روزهایی ..
دستانم که جا ندارد
نمی دانم شمار دلتنگی هایت
را در کدام دفتر بی پایانی ثبت کنم

سلام

سلام
زیباست
واقعا دفتری بی پایان بایدش...
چون دلتنگی هایم بی پایانند . . .

کوآلا سه‌شنبه 31 خرداد 1390 ساعت 16:49 http://www.kouala.blogsky.com

چقدر صمیمانه بود گل گیسو

سلامت و سر زنده باشه داداشت
و خودت هم موفق باشی

ممنون پوریا
تو هم همینطور

ارش پیرزاده چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 08:09 http://arashpirzadeh.persianblog.ir/

حتما اونجا براش بهتره ... خوب توهم پولاتو جمع کن یه یکی دوماهی برو پیشش..
حال میده ها

بله خب مسلما بهتر از اینجاس
ایشالا سال دیگه درسم تموم شد حتما

سلام عزیزم من چون برای اولین بار اومدم به وبلاگت و بقیه مطلب رو دقت نکردم فکر کردم که این ادامه ی مطالب قبلیته ولی وقتی ادامه مطلب رو خوندم دوزاریم افتاد ایشالا به زودی زود میبینیش منم حستو درک میکنم چون برادر منم از من دوره
دوست داشتی به وب منم سر بزن

سلام زیبا جان
انشاا... هرچه زودتر ببینی برادر گلت رو
بله حتما

دختر یک شیخ چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 14:22 http://shoele.blogsky.com

سلام دختر گل
چه حس قشنگی داری به برادرت
امیدوارم همیشه شاد باشید

مراقب درسهات باشیا....

سلام کارینوی نازنینم
ممنونم
شما هم همینطور
چشم...

ج.سالک چهارشنبه 1 تیر 1390 ساعت 20:08 http://www.salekj.persianblog.ir

....
تا دوباره دیدن تو
دست رویم را نخواهم شست
ای عطر درست.
......
شهیار قنبری

قلمت خیلی تاثیر گذار شده
کجا گذاشتیش
امشب میام اتاقت.


شاگردنوازی میکنی
قدمت رو چشم داداش کوچیکه

باران... پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 03:02 http://samamh.blogfa.com

سللللللللللللللااااااااام عزیزم خوبی؟؟ گیسو جون داشت اشکم در می امد عزیزم من درک کردم چه میگی منم به داداشم وابسته ام وخیلی دوسش دارم عزیزم برای ادامه تحصیل رفته؟؟ الهی زود برگرده گلم

سلام باران جون رسیدن بخیر
خوبم خدارو شکر
آخی خوب شد گریه نکردی وگرنه عذاب وجدان می گرفتم
خدا حفظشون کنه
نه برادرم مهندسه اقامت دائم داره
ممنون

بهشت پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 06:10 http://nochagh-archive.blogsky.com/1382/02/

اشتباه میکنی اینقدر دوستشداری کسیرا که موفقیت اش را از تو بیشتر دوست داره.اشتباهی را نکن کهمادرم تو زندگیش کرد و هر آنچه داشت تقدیم برادرانش کرد و به جایی رسید که دیگه اونا با همسر جوناشون بودند و اونه همسر و نه فرزندانش و نه حتی برادرانش را داشت و گفتند یه دیوانه است که باید تو بخش بیماران روانی بستری باشه.اگر من نبودم کهنذارم و خودم مراقبتش کنم حالا او بد حال ترین زن روی زمین بود.آروم آروم توجیهش کردم که کارش عالی بوده و این رسم روزگاره که هر کی را در حد ÷رستش دوست داشته باشی بی لیاقتی نشون میده تا تو بدونی فقط خداست که باید بی نهایت دوئست داشته شود.برادری را که با جسارت و شهامت و حتی بدتر بگم گستاخی همه شما را به امید آینده ای که ...است ترک کرد کمتر دوست بدار .به خودت فکر کن به مادرت و به ÷درت که مهربونی شون مانع میشه بهش بگین دلمون واسه ات تنگه در عوض او تا دلت بخواد دلش واشد.اگر بهش تلفن زدی تموم حرفامو بهش بزن چون میخوام بدونه همه کس طرفدارش نیستند

بهشت عزیز
برادر من مهندس تاپیه که اینجا قدرشو ندونستن،منم از خدام بود جایی بره براش احترام قائل باشن و اونقدری که لایقشه بهش رسیدگی کنن
آرزوی تک تک ما این بود که بره و موفقیت بیشترشو ببینیم
خدارو شکر اینطور نیست که فاصله ها روابط مون رو سرد کرده باشه و همسرش هم طوری نیست که بخواد مانع رابطه ی گرم ما بشه
من تنها چیزی که از خدا میخوام موفقیت و شادیشه

پرچونه پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 22:34

گلی یه سربیا وبم
اسمتو ببین تو شعرم اوردم

اومدم
ممنونم که انقدر خوبی

پسرنابغه جمعه 3 تیر 1390 ساعت 16:56 http://pesarenabeghe.javanblog.com

سلام به خدا با خوندن این مطلبقلب منم داشت از جا کنده میشد!
خیال کردم اتفاق بدی برای داداشتون تافتاده
راستی با ما تبادل لینک میکنید؟

سلام
خدا نکنه بیفته
بلـــــه

امین سه‌شنبه 7 تیر 1390 ساعت 21:35

ایشالا که هر جا که هست همیشه موفق باشه
از صمیم قلب براش آرزوی موفقیت میکنم چون عین داداش خودم میمونه

مرسی داداش امین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد