گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

بــهـــونــه









نو موندن این کتاب ها بعد 4 ماه که از ترم گذشته...

سخت بودنشون...

و قطور بودنشون...

2 تا 2تا امتحان داشتن تو 1 روز!!!

باعث شده تا نتونم کات 2 رو بنویسم و بهتون سر بزنم...


امتحاناتم تا 14 تیر ادامه داره اما زود بر می گردم؛

با کات 2 و خبر های جدید!!!


در حال حاضر :
My exams are too




کات!

     


       پشت شیشه ی شیرینی فروشی میدان انقلاب نان خامه ای های غول پیکر منظم و مرتب روی هم چیده شده اند و از هر رهگذر گرسنه ای دلبری می کنند ،هوا نه گرم است و نه سرد... شاید هست و من حس نمی کنم ... نسیم خنکی که می وزد بوی آشنایی را به مشام می رسونه و هرچه جلوتر می روم قلبم سریع تر می تپد.

زودتر می رسم اما جایی می ایستم تا مرا نبیند، آخر می دانم از راه رسیدنم را دوست دارد...


       نمی دانم چقدر می گذرد اما بالاخره او هم می رسد...

مردم به سرعت از کنارم می گذرند... انگار همه ی دنیا فیلمی شده که روزی تا نیمه دیده شده و حالا با سرعت 32x جلو می رود تا به آن صحنه ی دلخواه برسد...


       صحنه ی دلخواه مرا اما دوربین چشمم با وسواس به دورش کادر بسته ؛ جلوی شیرینی فروشی!!!


       گاهی زوم این و زوم اوت می شود ؛ و گاهی بعلت پر شدن اشک در آن فلو فوکوس... زمان کند می گذرد...



       بسختی دل می کنم از این صحنه ی زیبا و با زیرکی خاصی از پله های این طرف پل بالا می روم ... نفس هایم به شماره می افتد... و از پله های آن طرف پایین می آیم ؛ می دانم که مرا دیدی ولی به روی خودم نمی آورم و سعی می کنم عادی نفس بکشم...


      وقتی می رسم جلوی شیرینی فروشی سلام می کنی و من از جا می پرم!


       از اینجا به بعد ما سریع می گذریم و بقیه کند...


       کات!


یک ، دو ، ســـه !



 

   1 .  گفت احوالت چطور است؟

   گفتمش عالیست مثل حال گل...

   حال گل در چنگ چنگیز مغول!!!

   "قیصر امین پور"



  


   2.  از وقتی فهمید نام استاد فرهاد است؛

   خودش را سرِ کلاس شیرین می کند!

   "مهدی فرج الهی"



 



  3.   چرند و لوند ؛ وبلاگ برادرم،

   پس از ماه ها به روز شد.



مامان




مامان مرسی که همیشه و همه جا هوامو داری ؛

ممنونم که هر جا به در بسته رسیدم بهم امید دادی ؛

مامان ممنونم که همیشه میگی بی دردسر ترین بچه ت بودم ؛

مرسی که بد اخلاقی هامو با گذشت و مهربونی میبخشی ؛

ممنونم که روزای امتحان میگی "نگران نباش واست آیه الکرسی میخونم"

مامان نمیدونم چرا نمیتونم به خودت بگم،اما اینجا میگم: دوسِت دارم
 
ازت تشکر می کنم بخاطر تک تک زحمتایی که واسم کشیدی ؛
 
روزت مبارک مامان مهربونم