گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

ابرکم...








ابرکم ؛


کی هوای باریدن می کنی؟

اینجا ترک های تنِ کویری ام ،

با آوازِ حزن انگیزِ تمنا تورا می خوانند...



ابرکم ؛


ستاره های کویرِ وجودم دیگر درخششی ندارند ،

حتی سو سو هم نمی زنند ،

آسمان کویر من سوت و کور است...



ابرکم ؛


ببار...

خُشکم...

سیرابم کن از باران مهرت ،

دریایم کن...


ابرکم ؛


زندگی ببخش ،

که کویر زمینِ مُرده ایست و کس در آن پای نمی نهد...


ابرکم ؛


دریاب مرا...



91/05/08

a.m 4:59

الهــــی




الهی!

من نه آنم؛که زفیض نگهت چشم بپوشم،

نه توآنی که گدا را ننوازی به نگاهی؛

در اگر باز نگردد،نروم باز به جایی؛

پشت دیوار نشینم،چو گدا بر سرراهی؛

کس به غیر از تو نخواهم،چه بخواهی چه نخواهی؛

باز کن در،که جز این خانه مرا نیست پناهی...







Just Mine!










پی نوشت : نداریم!!!




تولـــد





23 سال پیش ساعت هفت صبح روز 26 اردیبهشت

من به دنیا اومدم،


ساعت هفت صبح امروز وقتی سوار بر چرخ و فلک ذهنم

چرخ می زدم بالا سر افکار به هم ریخته م،

به این نتیجه رسیدم که؛


تنها به شماره های عمرمون اضافه میشه،

بزرگ میشیم ولی معنای بزرگی رو در نمی یابیم،

کنار هم هستیم ولی نمیدونیم جادوی حضور همدیگه هستیم،

زندگی می کنیم ولی سر زنده نیستیم!


به امید اینکه تفکر و تأمل کنیم رو این مسائل،

و لذت ببریم از تک تک لحظات عمرمون.






پی نوشت : خیلی عجیبه که پست تولد و مرگ پشت هم بنویسی مگه نه؟