گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

آیـــــــا . . . !







.
.
.
.
میگم : هربار که میبینمش به هم میریزم،واقعا دلم براش میسوزه،کاش این مشکل جسمی رو نداشت.
میگه : دلت میسوزه؟!
میگم : آره اصلا نگاش میکنم یادم میره کجای درس دادنم بودم!
میگه : دلت براش نسوزه، وقتی دلت براش میسوزه یعنی نسبت بهش احساس برتری میکنی!!!
(هیچی نمیگم)
میگه : تو ازش برتری؟
(هیــــچی نمیگم)
.
.
.



نظرات 19 + ارسال نظر
آناهیتا یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 23:36 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام علیکم
چه عجب اون پسرتون بالاخره بزرگ شد شووووما وقت کردی یه دستی به سر و روی این خونه بکشی...

گل گیسو جان دلت واسه معلول ها نسوزه.حتی تو نگاهت هم دلسوزی نباشه...عادی عادی عمل کن چون این جور آدما از ترحم بیزارن...اگه حس کنن طرف مقابل داره بهشون ترحم می کنه به هم می ریزن...می دونم خدا یه کم بیشتر از حد و اندازه کم لطفی کرده...والا حکمتشو نمی دونم سر در نمیارم اما هر چی هست باید باهاشون عادی رفتار کرد...
مکالمه هایی مثل آخی...نازی..بمیرم...داغونشون می کنه.این مکالمه ها مال ماست که چارستون بدنمون سالمه یه وقت سرما می خوریم آسمون و به زمین می دوزیم!
اینا بیان نکته ها واسه خودم بودا یه وقت جسارت نشه عزیزم.

به به سلااااااااام
میبینی تورو خدا؟
وقت نمیذاره واسه آدم این بچه؟
تو کلام و نگاهم ترحم نیست
حتی با این که ازم بزرگتره گاهی صدامم میبرم بالا سر کلاس
اما...
بعد کلاس یه بغض لعنتی باهامه که نه میشکنه،نه از بین میره
جسارت کدومه
کاملا با حرفات موافقم

آناهیتا یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 23:38 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

گل گیس جان یه سوال فنی داشتم
راستش من یه معلول مغزی ام! نصف قیمت حساب می کنی بیام پیشت زبان یاد بگیرم؟!؟

نفرمایین بانــــوووووو

آناهیتا یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 23:51 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

آخ آخ اون بغض لعنتی و خوب می فهمم
خیلی خوب
آدم و داغون می کنه
از اون بغضاس که سیب گلو رو اینقدر فشار میده...یه جوری که احساس خفگی می کنی...می فهمم.

خیلی بده...

احمد یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 23:52 http://serrema.persianblog.ir

"میگه : تو ازش برتری؟"

واقعا پست قابل تامله . من که ... و دیگر هیچ ...
-----------------------------------------------------------------
شهر آن ِ توست و شاهی فرمایی هر چه خواهی
گر بی عمـــــل ببخشی ور بـــــی گنـــه برانـــی

مرسی...

عبدالکوروش دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 00:04 http://www.potk.blogfa.com

منم هیچی نگم فکر کنم بهتره!

چــــــــــرا؟!!!!

عبدالکوروش دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 00:20 http://www.potk.blogfa.com

برای اینکه یه حرفهایی هست که نمیشه گفت.
از جنس نگفتنه
از جنس بغضه
از جنس درد درونی

got it

همستر دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 11:02

چقدر باریک بینانه
تا حالا از این زاوی نگاه نکرده بودم به دلسوزی
باز هم کوتاه و مفید

گل گیسو کم میای نت اما مفید میای

بیشتر بنویس لطفا

مرسی همستر جان
فرصت نمیشه زیاد بیام
چشم حتما

مومو دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 14:51 http://mo-mo.blogsky.com

واقعا یعنی این؟
دلسوزی یعنی چی؟ دلم می سوزه براش یعنی چی؟ یعنی دلسوزشی یا اینکه...
یه لحظه قاطی کردم!
ببخشین...

یا اینکه چی؟
ببخشید من متوجه کامنتتون نشدم موموی خوبم

آذرنوش سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 00:09 http://azar-noosh.blogfa.com

میگم دوستتون اعصاب نداشته هااااااااااااا خوب من تا حالا با معلولین سروکار نداشتم ولی هروقت هم کسی رو اینچنین دیدم سعی کردم باش عادی برخورد کنم ولی نمیتونم این مساله رو کتمان کنم که همش تو ذهنم میگم خدایا شکرت.ما بعضی مواقع نعمت هایی که خدا بهمون داده رو نمیبینیم

آذرنوش جان،
ترحم یه بحثه
شکر خدا کردن یه بحث دیگه
حقیقتا این شخصی رو که بنده دلم براش میسوزه از خیلی جنبه ها از من برتره
پس باید به توانایی هاش احترام گذاشت

جزیره سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 22:15

سلام
من میخام درمورد عکس پست صحبت کنم
یعنی این عکس جا داشت که میزاشتیش بدون اینکه یه کلمه بنویسیمیگیری چی میگم یا نه؟؟؟؟
یکم دقت کن.

سلام عزیزم
مرسی
میگیرم

احمد سه‌شنبه 22 آذر 1390 ساعت 23:55 http://serrema.persianblog.ir

فقط احترام . به قول خودت ویژگی های خوبه دیگه داره...

عکست خیلی با بحث همخونی داره . زیباست

بله ایشون فوق لیسانس حقوق دارن!
مرسی

بهشت چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 15:58

شاید بعضی ها چندش شون بشه بعضی ترحم کنند و بعضی ها دل شون ریش بشه وقتی یه معلول را میبینن ولی من که یک معلولم در ذهنم خودم را کامل میبینم و تعجب میکنم چرا دیگران اینقدر به چشم ظاهر خود جدی مینگرند چشم دل واکنند بهتر است .منی که پایم آمپوته شده بعضی وقتا دادم به آسمونه که بابا یکی بیاد کمکم نوک انگشت ژامو بخارونه.چون در ذهن من ژا هست بگذریم که شما از زانو به ژاین منو نمی بینید.
ولی واقعا چه هنرمندانه نوشتی.

ممنونم بهشت عزیز

ما(ریحانه) چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 17:45

به نظر من ربطی به احساس برتری نداشت البته.. این حسی که تو میگی از رقت قلبه و لطافت احساس.. وگرنه دیدم آدم هایی که به شدت خودشون رو نسل برتر میدونن و حتی دلشون هم نمیسوزه کههیچ بر میگردن میگن حالم به هم میخوره از این آدمای ضعیف و فلان و فلان....

چی بگم ریحانه جان
هرکس یه نظری داره

همستر شنبه 26 آذر 1390 ساعت 18:56

چشم در راهیم بانو آپ شوووووووووووو

بهنام دوشنبه 28 آذر 1390 ساعت 14:29 http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلاااااام
این دختر پسره که این بالااند چرا اینجوریی اند؟!
این دختره چرا داره کم محلی میکنه؟!


سلااام بهنام جان
شاید لازمه کم محلی کنه
والااااااا

وانیا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 14:12

سلام گلی جان
خیلی حرفه قشنگی بود

به به وانیا خانوم
چه عجب از این ورا
مرسی

آناهیتا سه‌شنبه 29 آذر 1390 ساعت 22:40 http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

گل گیسو خان جان! شوووووما چرا ماهی یک بار آپ می کنید؟


یه کمی سرم شلوغه عزیزم

احمد چهارشنبه 30 آذر 1390 ساعت 17:51 http://serrema.persianblog.ir

پاییز فصل رسیدن انار های سرخ است و انار چه دل خونی دارد از رسیدن ! یلدا مبارک

یلدای شما هم مبارک

همستر آنارشیست جمعه 2 دی 1390 ساعت 17:45

کوشییییییییییییییی؟

اییییییییییییییییییینجاااااااااااام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد